پروژه دانشجویی مقاله بابک خرم دین با pdf دارای 26 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله بابک خرم دین با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله بابک خرم دین با pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
چکیده
سرگذشت اتحاد استبداد، سلطنت و مذهب در برابر قیام و اصلاحات در ایران، جان مایه تاریخ ایران است. هر دودمانی که سقوط کرده، تا آخرین لحظه دمار از روزگار مردم ایران برآورده و در این جدال، که به بزرگترین قیامهای مردمی انجامیده مذهب گاه به همت اندیشهها و جرقههای نو در درون آن، در کنار مردم بوده و بیش از آن، علیه مردم و در کنار دربار سلطنتی.
از تصویرجنبشها و قیامهای مردم در جریان تاریخ ایران، میتوان دریافت که مردم سرزمین ایران هیچگاه از نبرد علیه استبداد و ستمگران خارجی و داخلی از پای ننشستند. نیروی واقعی در تمام نبردها قطع نظر از اینکه چه طبقه و یا شخصی به قدرت رسیده، همواره مردم بوده اند.
قیام کاوه آهنگر علیه ضحاک ستمگر گرچه افسانهای تاریخی است ولی این حقیقت را که مردم ایران زمین در برابر جور و ستم زیر درفشی که نمودار رنج و محرومیت تودهً زحمتکش است گرد میآیند و به مبارزه میپردازند، مجسم میکند.
جنگ نهاوند در سال 20 هجری اتفاق افتاد و پس از آن ایران به دست اعراب افتاد. در طول بیست سال بعد، تمام بلاد ایران مانند خراسان و سیستان نیز فتح شد.
سالها گذشت و در این مدت اختلافات داخلی زیادی بین مسلمانان پدید آمد. امویان در دوران حکومت خود، بزرگی اعراب و تحقیر ملل دیگر را شعار خویش ساخته بودند، و ایرانیان که از فشارهای حکومت ناراضی بودند، همواره مترصد اقدام علیه آنان بودند. چنان که نه فقط همراه مختار و ابراهیم بن مالک بر ضد عبدالملک بن مروان قیام کردند، بلکه به اتفاق عبدالرحمان بن اشعث نیز علیه حجاج بن یوسف ثقفی همدست شدند،به خصوص که خلفای امویان در امر جزیه و خراج خشونت و شدت زیادی به خرج میدادند.
به تدریج در اواخر حکومت امویان، خراسان پایگاهی برای مخالفان آنها شد. لذا عباسیان برای نفوذ خود به ایرانیها متوسل شدند. کمک ایرانیان به بنی عباس را باید دلیل اصلی برای نابودی بنی امیه و قدرت بنی عباس دانست. به همین دلیل بود که در دوره عظمت عباسیان، بالاترین مقامهای اجرایی به ایرانیان اختصاص یافت که در این مورد میتوان به وزارت خاندان برمکی اشاره کرد. با قتل این خاندان توسط هارون الرشید و بیرون راندن ایرانیها از دستگاه خلافت، مقدمات ضعف دولت عباسیان آغاز شد. قیام بابک به سال 201 ه. ق. از شهر اردبیل آذربایجان آغاز و تبدیل به نهضتی وسیع و خلقی ضد عرب شد. تعلیمات بابک دنباله تعلیمات راوندیان و المقنع و شامل بسیاری از عقاید اجتماعی مزدک است.
خرم دینان که فرقهای ضد اسلام و ضد عرب در بلاد غربی و شمال غربی ایران بودند، همواره در این مناطق علیه خلفا مقاومت میکردند. چون مرکز اولی آنها دهی بنام خرم در منطقه اردبیل بود به خرمی معروف بودند. بابک جانشین جاویدان بن سهل رهبر این فرقه گردید و مدت بیست سال با خلفا جنگید و منطقه وسیعی را به نام بلاد بابک متصرف شد.
بابک و طرفداران او برای اولین بار درفش و جامه سرخ را بعنوان نمودار قیام بکار بردند. بابکیان مردمی دلیر و سرسخت بودند که با جنگ هائی شبیه به جنگهای چریکی امروز) پارتیزانی ( بهترین سرداران عرب را شکست دادند. سرانجام افشین سردار ترک نژاد ایرانی در دربار خلیفه با نیرنگ و فریب بابک را به چنگ آورد و جنبش را سرکوب نمود.
نام بابک, قیام بابک و نیز قلعهی بابک در چند سال اخیر در مطبوعات آذربایجان, همچنین در مجامع دانشجویی و اجتماعات ترکان ممالک ایران بیشتر مطرح شده, مجموعههای شعر, منظومهها, رومانها, و کتابهای تاریخی هم در این زمینه منتشر میشوند. در نتیجه نظر اغلب اقشار جامعه به نام و قیام و قلعهی بابک معطوف گشته و سؤالهایی نیز دربارهی قیام سرخجامگان, ( آلگئییملیلر) انگیزه و نتیجهی این قیام در ذهنشان مطرح میگردد.
در چنین مرحلهای قلم بدستانی هم ظهور کرده و با اظهار نظرهای مختلف سعی میکنند, سؤالهای مطروحه را پاسخ بدهند. آنان در نوشتهها و اظهار نظرهایشان بعضاٌّ به منابعی هم استناد میکنند که با توجه به لحن نویسندگان آن منابع, مغرضانه و جهتدار بودن اظهاراتشان جای تردید باقی نمیگذارد.
به عبارت دیگر با توجه به این منابع و بعضی از نظریه پردازیها, خواننده به خوبی میفهمد که نویسنده بیشتر اغراض و خواستههای دلخود, یا نزدیکان و فرمانفرمایان خود را در نظر گرفته است و به همین دلیل هم این آثار نه تنها هیچ قرابتی باهم ندارند, بلکه ناقض یکدیگر هم میباشند.
به عبارتی روشنتر, عدّهای بابک را ضدّ عرب, عدّهای ضدّ اسلام, عدّهای پیرو آئین مزدکی, بعضی زردشتی, بعضی مسلمان و حتی مسلمان شیعه مذهب, معرفی کرده است. بعضی هم بابک را چهرهای ضدّ اشغالگری و آزادیخواهِ وطن پرور و نوعدوست نشان داده و هر کدام نیز برای اثبات اظهارات خود همانطور که قبلاٌّ اشاره شد, اسنادی را ارائه دادهاند.
درپی مطرح شدن مسألهی بابک, عدهای از قلم بدستان که انگیزههای مختلف دارند, سعی به سرپوش گذاشتن به آن, انحراف افکار جامعه و یا کمرنگ کردن موضوع مذکور پرداخته و با ارائهی نظرات نه چندان علمی و عقلی به خواستهی خود پای میفشارند.
به نظر میآید, در این عصر ارتباطات حقیقت را بر مصلحت ترجیح دهیم و با پرداختن به سفسطه و یا سرپوش نهادن به واقعیتها, تنفّر نسل حاضر و آیندگان را به خود نخریم و خود را در زمرهً جهّال قرار ندهیم؛ بلکه سعی کنیم, بدور از عقاید و سلایق شخصی, وقایع تاریخی را آنچنان که هست ارائه دهیم و یا از وارونه نشان دادن آنها خودداری کنیم. چنان فکر نکنیم که ما میتوانیم افکار عمومی را به خود معطوف داریم؛ زیرا ما داناتریم, بقیه مردم نادانند!!! مطمئن باشیم که هر کس دیگران را جاهل انگارد, در حقیقت جهت خود را آشکار میسازد.
البته هر کس حق دارد, دربارهی مسائل ملّی و تاریخی خود فکر کند, مطالعه و تحقیق انجام دهد, نتیجهی مطالعات و تحقیقات خود را بیان کند؛ ولی شرعاٌّ و اخلاقاٌّ احدی عذر و بهانهای برای اغفال مردم و تحریف افکار عمومی را ندارد و نباید حقایق تاریخی و مصالح ملّی مردم و مملکت را فدای اغراض شخصی خود نماید.
آنچه مسلّم است و در اغلب منابع تاریخی به آن اشاره شده, این است که, در زمان خلفای عباسی در اغلب ممالک اسلامی قیامهای بزرگ و کوچک به علیه دستگاه خلافت رخ میداد. البته هر یک از این قیامها انگیزهی خاصّ خود را داشت که میتوان به قیامتهایی در خراسان, طبرستان, سیستان و آذربایجان اشاره کرد. قیام آذربایجان و یا قیام «آلگئییملیلر» سرخ جامگان در منطقه گوهستانی قاراداغ آذربایجان جنوبی روی داده و مرکز فرماندهی و رهبری آن در بالای صخرهای عظیم در ارتفاعات شهرستان «کلیبر» امروزی و در قلعهای به نام قلعهی « بَذ » بَی,[1] یعنی «قلعهی بابک» امروزی بود.
قیام مزبور بیش از چهل سال ادامه یافت. سرخ جامگان در این مدت بارها با سپاهیان خلفای عباسی که به سرکوب آنان فرستاده میشدند جنگیدند, کشتند, کشته شدند, با خون خود دشتها, درّهها و کوههای آذربایجان را سیراب و از ناموس و میهن خود دفاع کردند و بارها طعم تلخ شکست را به قوشونهای خلفا چشاندند. خلفایی که اسلام را برای حکومت, اغفال توده مردم و چپاول آنان آلت دست قرار داده بودند. خلفایی که خود را خلیفه خدا در روی زمین وانمود میکردند, نمازهای جمعه مصلحتی برگزار میکردند, به حج میرفتند . ولی در زندگی شخصی آنان اثری از اسلام دیده نمیشد.
المعتصمبالله که یکی از فرزندان هارون خلیفه عباسی بود, بعد از برادرش مأمون به مسند خلافت تکیه زد. او برای فائق آمدن به نهضت آذربایجان که با وجود آن آرامش خلفای ماقبل او سلب شده بود, راهی جز دست زدن به حیلهی ناجوانمردانه پیدا نکرد و برای عملی کردن نقشه خود از شخصی به نام «آـشین» «awin» که از ترکان اؤزبک بود و شاید به وسیلهی او راحتتر میتوانست به بعضی از سرداران و سرکردگان سرخ جامگان ترک آذربایجان[2] نفوذ کند, استفاده کرد. و متأسفانه موفّق هم شد.
آـشین بعضی از سرکردگان سرخ جامگان را با وعده و وعید از اطراف بابک پراکنده ساخت سپس با جنگی نابرابر بابک را از قلعه به پایین کشید و با حیله و دسیسهی سهل ابنسُمبات که احتمالاٌّ ارمنی هم بود و از طرف خلیفه فرمانروایی قسمتی از مناطق شمال رود ارس را در دست داشت, او را دستگیر و به مرکز خلافت یعنی «سامّرا» منتقل و در نتیجه سر سختی که در برابر خلیفه هم از خود نشان داد, مصله و پس از آن به قتل رسید.
***
آنچه در مقالات و سخنرانیها دربارهی قیام سرخ جامگان کمتر مورد توجه قرار گرفته, بررسی عقاید دینی آنان از راه تعقّل و تفّکر میباشد.
همانطور که قبلاٌّ نیز اشاره شد, عدّهای آنان را مسلمان دانسته و برای اثبات ادعای خود ادّله و براهینی نیز ارائه میدهند. عدّهای نیز آنان را غیر مسلمان دانسته و یا غیر مسلمان معرفی کرده که بتواند به راحتی به بدگویی و تخریب وجههی آنان بپردازد.
در برابر نظر این اشخاص باید گفت: اوّلاٌّ سرخ جامگان مسلمان بودند, به این دلیل که مردم آذربایجان در زمان خلیفهی دوم « عمر ابنخطّاب» اسلام را پذیرفته بودند در این صورت چگونه میتوانیم بگوییم عدّهای غیر مسلمان در نقطهای از مملکت اسلامی آنهم به مدت چهل سال اگر نگوییم حکومت محلّی کوچکی را تشکیل داده بودند, میتوانیم بگوییم که سازمان و تشکیلات سیاسی – نظامی مقتدری را به هم رسانده که در صورت لزوم میتوانستند در مقابل سپاهیان رزم آزموده و تا دندان مسلح هزاران نفری خلفای عباسی مقاومت کنند و آنان را از آذربایجان دور نمایند.
تأمین غذا, پوشاک, سلاح, مرکب, علوفه و تجهیزات اسبان و غیره برای عدّهای غیر مسلمان در مرکز بلاد اسلامی آنهم در آن دوران کاملاٌّ غیر ممکن بود. یعنی مسلمانان به هیچ وجه به خود اجازه نمیدادند, کسانی که آیین آنان را قبول ندارند, با آنان داد و ستد کنند و مایحتاج آنان را فراهم آورند. پس همکاری و تأمین مایحتاج آنان و عدم ممانعت از استقرار آنان در بین خودشان به این معنی است که آنان را در هر آیینی که بودند, قبول داشتند و در حین هجوم سپاهیان خلیفه,
همین مردم مسلمان نه تنها به یاری سپاهیان خلیفه نمیشتافتند, بلکه بابک و بابکیان را پشتیبانی میکردند و اگر چنین نبود, یعنی حمایت مردمی در پشت سرخ جامگان نبود هرگز نمیتوانستند به مدت بیش از چهل سال در آن منطقه مقاومت و با سپاهیان مجهز خلیفه مقابله کنند.
به بیان سادهتر, اگر مسلمان هم نبوده باشند, برای مردم مسلمان بهتر از خلفایی بودند که به نام اسلام, اموال و نوامیس مردم را پایمال میکردند به همین دلیل هم مردم عاقل و فهیم آذربایجان کافر یکرو و مردانهصفت را به منافق مسلماننمای چندین چهره ترجیح میدادند.
اگر به قرآن هم مراجعه کنیم میبینیم, خداوند نیز منافقین یعنی مسلماننمایان را که اسلام و قرآن را دست آویز و مستمسک برای رسیدن به مقام و مال و منال و غیره قرار داده بودند, بیشتر از کافرانی که صراحتاٌّ میگفتند: ما ایمان نمیآوریم, نکوهش میکند. به عبارتی دیگر از نظر قرآن نیز منافقین یعنی مسلماننمایان, مذمومتر, پستتر و منفورتر از کافران یعنی کسانی هستند که به دین اسلام نه گرویدند.
اگر به تاریخ بعد از اسلام و زندگی ائمه معصومین هم دقت کنیم, متوجه میشویم که همه قاتلین ائمه شهید, منافقین و حکّامی بودهاند که به ظاهر برای حفظ مصالح اسلام و در حقیقت برای حفظ حکومت خودکامهی خود و ادامه چپاول اموال و نوامیس مردم پا برهنه دست به چنین جنایات تاریخی زدهاند.
در جواب عدّهای از قلم بدستانی که ادّعا میکنند: بابک و سپاهیان او با اسلام و مسلمانان میجنگیده و در مقابل اسلام صفآرایی کردهاند باید بگوییم:اگر شما خلفای عباسی را با آن جنایاتی که مرتکب میشدند و امامان شیعه را با حِیَل مختلف به قتل میرساندند, مسلمان بدانید,
در این صورت بابک با مسلمانان جنگیده است؛ ولی اگر امام هفتم شیعیان امام موسیکاظم (ع) که توسط هارون خلیفهی عباسی محبوس و سپس شهید شد و نیز فرزند آن حضرت امام رضا (ع) توسط فرزند هارون عباسی یعنی مأمون مسموم و شهید گردید, همچنین امام محمدتقی (ع) که توسط المعتصمبالله مسموم و به شهادت رسید و سایر امامان شیعه را امام و طرفدار حق و عدالت میدانید, هرگز نمیتوانید قاتلین آنها یعنی هارون, مامون و معتصم را مسلمان و خلیفهی اسلام بدانید و کسانی را که با آنان و قولخورگان آنان جنگیده نکوهش نمایید.
بابک و بابکیان چه مسلمان باشند و چه نباشند با منافقین و با دشمنان امامان معصوم شیعه جنگیدهاند. و اگر مرامشان دفاع از اسلام و امامان شیعه نبوده باشد, دفاع از حقوق اوّلیه و نوامیس ملّی و خانوادگی مسلمانان بوده است و اگر نگوییم, در کنار ائمّهی معصومین با خلفای منافق عباسی مبارزه میکردند, میتوانیم بگوییم که امامان و سرخ جامگان هر دو طرف مقابل خلیفه بوده و هر دو مظلوم یک دستگاه حکومتی واقع شده بودند
. در نتیجه مبارزات بابک و سرخجامگان نه تنها مبارزه با اسلام نبود, بلکه خواه- ناخواه خدمت به اسلام واقعی و عدالت بود. اگر ائمه با کلام گهربار و آگاهی دادن به مردم ماهیت دستگاه خلافت را بر ملا میکردند, سرخجامگان نیز با همان دستگاه خلافت به مبارزه مسلحانه میپرداختند. در نتیجه خلفای عباسی امامان شیعه و مبارزان آذربایجان را مانع رسیدن به مقاصد شوم خود میدانسته, با هر دو دشمنی میورزیدند. این حقیقت تاریخ است.
روزها و ماهها و سالها و قرنها (حدود چهار قرن و نیم) رژیم خلافت عباسی سعی کرد در بوق و کرنا و «صدا و سیما» و «رسانه های مطبوعاتی» خود بدمد و چنین قلمداد کند که بابک – قهرمان بزرگ آذربایجان – فردی «بی دین» ، «کافر» ، و یا «اشتراکی مذهب» وابسته به «فرقه ُخرّمی» از ِفَرق «زرتشتی» است تا بدین وسیله بتواند «مشروعیتی» برای «حلال کردن خون سرخ جامگان» و نیز «کنیز و برده» گرفتن زنان و فرزندان و غارت اموال آذربایجانیان داشته باشد.
چرا «مجوز مشروعیت» ذکر می شود؟ برای اینکه «زن و فرزند مسلمان» توسط «مسلمان» مجوز شرعی برای کنیز و برده بودن و فروخته شدن در بازارهای بردگان را ندارد. همچنین از آنجا که گفته شده «الناس مسلطون علی اموالهم» (مردم بر اموال خود صاحب اختیار و تسلط دارند) «غارت اموال مسلمین» توسط «مسلمین» نیز فاقد «مجوز شرعی» است پس رژیم خلافت عباسی مجبور بود برای سرکوب «قیام مظلومان آذربایجان»
که در تحت لوای «سرخ جامگان» انجام گرفته بود به «حربه دین» متوسل شود یعنی خلافت عباسی با سوار شدن بر موج «مجوس پنداری» و حضور ذهن مردم دیگر نقاط خلافت از ظهور زرتشت در آذربایجان باستان به راحتی می خواست قیام کنندگان را بعنوان احیاء کنندگان «دین مجوس» جلوه داده و بدین ترتیب به سرکوب نهضت شیعه سرخ جامگان بپردازد.
می دانیم که به نظر فقها و علمای متاثر از خلافت عباسی قیام بر علیه «خلیفه مسلمین» از طرف «مسلمین» به هیچ وجه «جایز» نبود و هیچ مسلمانی نمی توانست بر علیه خلیفه وقت قیام کند. بر اساس این تئوری «خلافت ابدی عباسی» خلیفه حتی اگر «ظالم»، «فاسق» و غیر مقید به «احکام خدا» نیز بود باز بر علیه او که جانشین پیغمبر (ص) قلمداد می گردید نمی شد قیام کرد یعنی «مسلمان» مجبور به «اطاعت کور کورانه» از خلیفه وقت بود و اگر کسی بر علیه «ظلم و ستم خلیفه» قیام می کرد چون این حق از «مسلمان» ساقط بود پس هر قیامی بر اساس این تئوری قیام «کفار» و «بیدینان» و بدتر از همه «خرم دینان» بر علیه «خلیفه مسلمانان» نسبت داده می شد.
اطاعت کور کورانه از خلیفه حتی به جایی رسیده بود که «نووی» (م 676ق) عالم و محدث معروف که بیست سال بعد از «سقوط خلافت عباسی» (656) وارد عرصه شده بود گویا بعدها در عکس العمل به عزل و کشته شدن «المستعصم بالله» – آخرین خلیفه عباسی – با قبول کلیه رذایل این خلیفه باز به صراحت نوشت که «همه اهل سنت از فقها و محدثان و متکلمان بر این عقیده اند که خلیفه و حاکم به دلیل فسق و ظلم و تعطیل احکام خدا ، عزل و خلع نمی شود و خروج و قیام علیه او جایز نیست» .
حال باید دید تکلیف یک مشت روستایی به تنگ آمده از «ظلم» و «فسق» و «تعطیل احکام خدا» از طرف یک «خلیفه زورکی» که به زور خود را جانشین پیغمبر (ص) معرفی می کرد چه می توانست باشد؟ بالاتر از همه اینکه اگر این روستایی آذربایجانی «شیعه مذهب» نیز بوده و اصلا” «خلیفه و خلافت» را نیز «مشروع» نمی دانست در آن صورت قیام بر علیه چنین خلیفه ایی از طرف دستگاه خلافت که حتی معتقد است
خلیفه را به جهت «فسق و ظلم و تعطیل احکام خدا» نیز نمی توان «عزل و خلع» کرد و بر علیه او «قیام» نمود بینی و بین الهی لایق چه نامی جز «بیدینی» و «خرمدینی» خواهد بود تا «مجوزی» برای «حلال بودن خون» و غارت اموال و غلام برده شدن اهل و عیال و اسیری خود قیام کننده بدست جلاد بی ایمانی گردد. در این صورت آیا «بیدین» کسی نبود که قیام آذربایجانیان را «خرمدین» می نامید تا کسب «مجوز» و «مشروعیت» برای «حکومت» خود داشته باشد؟!
به دیگر سخن اگر بابک دینی غیر متعارف داشت با توجه به «دفاع ایدهلوژیکی» او و برادرش عبدالله در «دادگاههای اسلامی عباسی» می بایست امروز، ما صاحب صد ها جلد کتاب در «نقد و تقبیح و تفسیر و تشریع دفاعیات بابک» بودیم که در آن کتابها و رسالات اکثرا” مرقوم می فرمودند که مثلا” بابک خرمدین بیدین در فلان موضوع و احکام و اصول و «خرم دین» چنان گفت و حامیان «دین خلافت اسلام» از امام و شیخ و خواجه و قاضی القضات «فلانکس بن بهمانکس» در جواب بابک بیدین در دفاع از دین مبین چنان پاسخ دندانشکنی به او دادند. در صورتیکه دریغ از یک سطر حمله و دفاع ایدهلوژیکی در مورد محاکمه بابک!
جالب این است که اگر واقعا” دینی بنام «خرم دین» وجود داشت، می بایست این دین «اصول و فروع و آداب و رسوم و مناسک و کتب و تفاسیر و اشعار و ادبیات و سرودهای مذهبی خاص خود را می داشت که توسط اسرای سرخ جامه حتی در حضور دشمنان نیز به عنوان آداب و رسوم و مناسک خاص خرم دینی»
اجرا می شد ولی تا بحال چنین گزارشی از هیچ نویسنده و مورخی نشده است و حتی برای نمونه به یک مورد از مراسم خاص اسرای سرخ جامه آذربایجانی در حین اسارت اشاره نشده که بوی «خرمدینی» ادعایی را بدهد در صورتیکه می دانیم هزاران اسیر سرخ جامه آذربایجانی تا آخرین لحظه و تا آخرین قطره خون در مقابل رژیم خلافت عباسی ایستادند و اگر واقعا” دینی به نام «ُخّرمی» داشتند
و این دین دارای «آداب و رسوم و مناسک خاص» خود بود معتقدان متعصب آن دین این مناسک را بی هیچ خوف و وحشتی در مقابل ماموران رژیم عباسی و سایر مسلمانان انجام می دادند و از کشته شدن نیز ابایی نداشتند چه به هر حال قیام کننده بر علیه خلیفه اعدام شدنی بود.
همچنین اگر واقعا” بابک – قهرمان آذربایجان – به اصطلاح «خرمدین» بود و به واقع دینی بنام «خرمدین» وجود خارجی داشت بعد از دستگیری رهبر انقلاب سرخ جامگان یعنی «حسن» که مشهور و معروف به «بابک» بود و برادرش عبدالله – توجه داشته باشید : «حسن و عبدالله» – مطمئنا” علمای جیره خوار خلافت عباسی برای «مناظره و مباحثه» با این «خرمدینان» از هم گوی سبقت گرفته و برای محاکمه آنها سر و دست می شکستند تا آنها را در چهار راهها و چار سوها و میدانها و درگاهها و بارگاهها و دادگاهها و مجالس خاص مختلف در ملاء عام و در یک «مناظره علنی» و حتی «ساختگی ونمایشی»
شکست داده و «قدرت ایدهلوژی حاکم» را به این بی دینان و خرمدینان اثبات کنند در صورتیکه برای «محاکمه بابک» حتی «دادگاه دینی» هم تشکیل نشد و «سیاست» قبل از «دیانت» در کشتن و به دار کردن بابک «عجله» نشان داد. به دیگر سخن دریغ از یک دادگاه به سبک و سیاق دادگاههای «انگیزه سیونی» کشیش های قرون وسطای مسیحی که برای هر ولگرد بی سر و پا تشکیل می شد
و دهها کشیش و نماینده واتیکان و دادستان و رئیس دادگاه و مدعی العموم و به اصطلاح وکیل مدافع برای اجرای نمایشهای «کمدی کلاسیک» خود ایفای نقش می کردند تا متهمین را که صاحبان ادیان غیر مسیح جلوه داده بودند
به «توبه» وادار کرده و آنها را به «راه راست» هدایت نمایند و از این راه کسب وجه برای دین خود نمایند و «دین مسیح» را دین رحمت معرفی کرده و چنین وانمود نمایند که درهای توبه به روی گناهکاران باز است و در ضمن هیچ دین و مذهبی در مقابله با مذهب دین مسیح قدرت و یارای برابری «کلامی» را ندارد.
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.